سلام سلام سلام، اپیزود دوم سریال مون نایت رو دیدیم و الان بعد از دو هفته، اینجاییم تا در مورد این اپیزود با هم صحبت کنیم. به خاطر بعضی ها که به هر دلیلی اپیزود رو چند روز بعد از انتشار و بعد از خوندن ایسترگها و نکتهها و نظراتی که از کاربران میشنون، میبینن و تعدادشون کم هم نیست؛ و اینکه خودم هم باید اپیزود بعدی رو میدیدم تا بتونم در مورد اتفاقهای این اپیزود نظر دقیقتری بدم و به خاطر شلوغی کارها و… این تاخیر دو هفتهای پیش اومد و امروز اپیزود دوم این شاهکار رو بررسی میکنیم.
بیشتر از این وقت رو تلف نکنیم و برو بریم!

اپیزود دوم سریال مون نایت با قدرت شروع شد. تو چند دقیقهی اول تونسته بودن تا حدودی اون حس و حال و فضایی که تو اپیزود اول درش قرار گرفته بودیم رو بازسازی کنن؛ اما فقط در همون چند دقیقهی اول.
این اپیزود هرچی جلوتر میرفت، بد تر میشد. هرچیزی که تو اپیزود اول برای من جذابیت داشت و دوستش داشتم، حذف شده بود. اپیزود اول ما رو با فضایی آشنا کرد که توی آثار قبلی مارول استودیوز هرگز عینش رو ندیده بودیم. و همین آدم رو مشتاق تر میکرد برای دیدن سریال.
اپیزود دوم اما دقیقا برعکس؛ هرچی اپیزود قبلی روان شناختی و عمیق بود و میتونستی خودت رو جای شخصیت اصلی داستان یعنی استیون بذاری و اتفاقها رو با گوشت و پوست و استخون! درک میکردی؛ این اپیزود صرفا یه تیپیکال اکشن ماجراجویی بود که حتی المانهای روان شناختی شخصیت استیون هم توش خیلی کمتر از اپیزود اول بود.
از بازی فوقالعاده اسکار آیزاک اما نباید بگذریم، مخصوصا در شخصیت استیون. اما برعکس ما با مارک نه میتونیم ارتباطی به خوبی استیون بگیریم نه حتی تو این اپیزود مارک برامون شخصیت جذابی باشه

هرچی استیون غیر قابل پیشبینیه و با هر تصمیم گیریش برات دلهره میاره و با استفادهای که نویسنده و کارگردان از مشکلات روانی اون میکنن، میتونن استرس و اضطراب بهت بدن، مارک یه شخصیت قابل پیشبینیه که شما میتونید با همین اپیزود به هر کار کرده و نکرده پی ببرید.
یکی دیگه از چیزهای آزار دهندهی شخصیت مارک اینه که هیچ شخصیت پردازی یا نکته مخصوص به خودش نداره؛ برعکس استیون که کاملا یه شخصیت جدا و جذاب رو به ما نشون میده. یه لهجهی جدا و به خصوص داره، زبان بدن متفاوت داره، مدل راه رفت به خصوصی داره؛ مارک تیپیکال یه آدم معمولیه که هیچ چیز خاصی نداره که اون رو از استیون جدا کنه و تیپیکال تکراری تمام قهرمانهای قبلی امسییوئه انگار.

یه چیز دیگه که از کمیکها تغییر کرده بود، این بود که استیون خودش به تنهایی تبدیل به مستر نایت میشه و مارک به مون نایت. جدا از اینکه وفاداری به کمیک تو سریال های کمیکی خیلی چیز مهمیه و الان نمیخوایم در موردش بحث کنیم، اوکی میخواید تغییر بدید، درست تغییر بدید، شکل شخصیت رو حفظ کنید!
خداوکیلی این مسترنایت بود یا ددپول؟ این یه ددپول سفید پوش بود. تو بررسی اپیزود قبل گفتیم چقدر خوبه که کمدی ها به جاست، به دور از آثار قبلی مارول شخصیت بودگی و خوشنمکی نمیکنه و کمدی که خلق میکنه در خدمت داستان سریاله. ولی تو اپیزود دوم در مورد بحث طنز و کمدی داستان شوخیهای مستر نایت انگشت وسطی بود که کارگردان و نویسنده به بیننده نشون دادن. مرسی از محبتشون

وقتی که یه شغال باستانی حمله کرده بهت، عملا عقل و شعوری نداره و یه حیوون درندهست و داره میاد و تعقیبت میکنه که بکشتت، چه جوری میشه که تو وایمیستی جلوی آینه و با لباس مسترنایت مسخره بازی و لودگی درمیاری؟
و وقتی که شغال داره زنت، نامزدت، دوستت یا اون کسی که دوستش داری رو جونشو به خطر میندازه و میخواد بکشتش، چی میشه که کتت رو درمیاری و راکی بازی درمیاری و مردم مسخرهت میکنن
در کل این بخش مستر نایت رو میتونیم به عنوان ضعیفترین بخش اپیزود معرفی کنیم. وقتی که جون خودت و عزیزت در خطره و تو از اون اضطراب و استرس کم میکنی که دلقک بازی دربیاری و حسی که به آدم میده اینه که برای قهرمان بیشتر کمدی و جوک بودن مهمه تا قضیه جدی و نجات دادن جون خودشو همراهش.

🌙شخصیت ها:
- لایلا:
جلوی در بانک، وقتی که استیون روی زمین افتاده و لایلا با موتور بهش میرسه و اونو میشناسه، اولین شات از لایلا رو میبینیم. همسر مارک که استیون از اون بی خبره. مارک احتمال میده که بعد از خودن کانشو لایلا رو به عنوان کالبد خودش انتخاب کنه و واسه همین میخواد ازش جدا بشه. اما وقتی لایلا فرم طلاق رو برای مارک میاره، استیون با حماقتش مزاحمت ایجاد میکنه و نمیذاره که این اتفاق بیافته.
شخصیت پردازی لایلا رو دوست داشتم و احتمالا تو اپیزودهای بعدی هم خیلی کمک مارک و استیون میکنه و کرده.
- کراولی:
در دنیای کمیک یکی از رابط های مارک که در سریال به نظر نمیاد همچین نقشی داشته باشه و صرفا یه تکیه گاهه که به شکل مجسمه لب حوض مینشینه و استیون باهاش درد دل میکنه. شاید در اپیزود های بعدی نقش مهم تری داشته باشه اما من فکر میکنم فقط نقش یه تکیه گاه برای استیون داشته باشه. اما شما اون رو به خاطر داشته باشید چون با توجه به اینکه الان که این بررسی رو مینویسم اپیزود چهارم رو هم دیدم، میتونم بهتون بگم که در آینده باهاش برخورد داریم.
- دو پلیس
پلیس مردی که ریش سفید و طلایی داشت و پلیس زن سیاه پوست رو به خاطر داشته باشید. البته این ها پلیس نیستن و برای آرتور هارو کار میکنن، اون ها رو به خاطر داشته باشین چون باز هم میبینیمشون.

🌙بریم سراغ سیجیآی:
چرا سیجیآی انقدر بده تو این سریال؟ تو اپیزود یک ما شغال رو توی فضای تاریک موزه میدیدیم و خب یکی از شیوههای جلوههای ویژه برای اینکه خیلی تابلو نباشه، اینه که اون رو تو فضای تاریک نشون میدن و بازسازی میکنن. اما تو اپیزود دوم شغال وقتی که میاد توی نور تازه به عمق فاجعه پی میبریم. و خب خود این مشخص میکنه که چرا تصمیم گرفتن شغال رو نامرئی نشون بدن و تو ۹۹ درصد صحنه ها مسترنایت داشت با هوا میجنگید و پرت میشد اینور و اونور. اوکی فقط استیون میتونه شغال رو ببینه ولی خب مخاطب هم دوست داره که شغال رو ببینه. چی میشد که از دید استیون مبارزه رو نشون بدید.

وقتی که بالاخره استیون اختیارشو به مارک داد و مسترنایت تبدیل به مون نایت شد و با شغال مبارزه کرد، دقیقا مثل این بود که انگار داریم یه کات سین از یه بازی ویدئویی میبینیم. یعنی جلوههای ویژه در همون حد بود. همه چیز مشخصه سیجیآیه، از ساختمونها، فضای شب، حتی ماه یا خود مون نایت. شما که لباس مون نایت رو دوختید میگفتید بازیگر تو اینو بپوش ده متر بدو ما بقیهش رو سیجیآی میذاریم. واقعا حس بدی داره که ببینی یه شخصیت کامپیوتری داره جلوت راه میره به جای واقعی.

🌙خدایان فیلم، کانشو و آمیت را بیشتر بشناسیم:
کانشو، خدای ماه مصر باستان و محافظ و مراقب مسافرین شب یا کسانی که در شب مسافرت میکنن هستش. یکی از لقب های کانشو traveler بمعنی مسافر هست. استعاره از ماه که جابجا میشه و به این طرفو آن طرف سفر میکنه. کانشو قدرت ترمیم و درمان رو نداره و از این قدرتش برای زنده کردن مارک هم استفاده کرد.
آمیت خدا نیست و یکی از الهه های مصر باستانه که مونثه و اصلا پرستیده نمیشه. آمیت نماد ترس بوده و مردم بجای اینکه بپرستنش ازش میترسیدن و کابوسشون بوده. آمیت کلهی شبیه کرکدیل و بدن شبیه شیر داره و کلا ظاهر درست درمون نداره یچیز عجیب و غریب و داغونیه. تو مصر باستان بهش لقب مرگ و خورنده قلبها رو دادن.
وقتی که آدم میمیره و در مصر باستان به دنیای مردگان میره، اونجا اعمالس قضاوت میشه و اگه آدم بدی بوده باشه، قلب و روحش توسط آمیت گرفته میشه و خورده میشه و دیگه نمیتونه به بهشت سعود کنه. همونطور که تو اپیزود یک دیدیم کاری که هارو با مردم میکرد.

🌙تئوری و ایسترگها:
۱٫ همون ابتدای اپیزود متوجه این موضوع شدیم که فقط استیون میتونست اون شغاله تو اپیزود یک رو ببینه. حالا این میتونه دو تا دلیل و تئوری داشته باشه؛ اول اینکه هرکسی که یک بار مرده باشه و زنده شده باشه یا تجربه نزدیک به مرگ داشته باشه میتونه خدایان و موجودات باستانی و کلا موجوداتی که از دنیای فراطبیعی اومدن رو ببینه و باهاشون ارتباط برقرار کنه.
دوم اینکه استیون چون کالبد و خادم کانشو هستش میتونه این چیزها رو ببینه، چون آرتور هم تو دیالوگش با استیون میگفت خیلی وقته که دیگه نمیتونم کانشو رو ببینم پس قبلا میدیده اون هم به خاطر اینکه قبلا کالبد و خادمش بوده. پس احتمالا این جوریه که هر کس میتونه فقط خدایی که خادمش هست رو ببینه.

۲٫ توی اپیزود دو جا به اولین حضور مون نایت در دنیای کمیک اشاره شد
اول اتوبوسی که تو خیابون وایساده بود و مسترنایت جلوش مبارزه میکرد، روی سقفش نوشته شده بود WBN 32 که مخفف werewolf by night 32 هستش؛ اسم اولین کمیکی که مون نایت توی اون حضور پیدا کرد.
دوم وقتی اون پلیس زن سیاه پوسته داشت تو یه تبلت سوابق و پرونده های مارک رو نگاه میکرد، تاریخ رو زده بود ۱۹۷۵ که سال اولین حضور مون نایت هستش.

۳٫ پلیسه تو تبلتش یه سری جسد نشون میده که میگه اینها رو مارک کشته. اگه بخوان ططبق کمیک پیش برن، اونها رو مارک نکشته و شخصیتی به نام بوشمن این کار رو انجام داده. بوشمن چندین باستان شناس رو میکشه و مارک هم زخمی و مجروح میکنه و بعدش میکشه (که کانشو میاد و زندهش میکنه و…)
و جالب بود که مارک در شیشهی ماشین به استیو میگفت میدونم چی دیدی ولی اونها رو من نکشتم و اونجوری نیست که فکر میکنی. و احتمالا روی این دقیق بشن در آینده که قضیه اون قتل توی مصر چی بوده و چجوری گردن مارک افتاده.

با توجه به سطح انتظاری که قسمت اول در ذهنمون ایجاد کرد، میتونیم بگیم این اپیزود نسبت به اپیزود قبل، بزرگترین پسرفت اپیزودی بین سریال های مارول رو داشت. به امید اینکه این اپیزود از دستشون در رفته و در اپیزودهای بعدی شاهد یه سریال خفن و پر قدرت باشیم، این بررسی رو به اتمام میرسونیم.
🌙نمرهی Actor به این اپیزود سریال: ۶/۱۰
سعی کردم نظر واقعیم و هرچیزی که از این اپیزود دستگیرم شده بود رو براتون بنویسم. اگه تئوری یا نکتهای بود که من اشاره نکرده بودم حتما تو کامنت به اشتراک بذارید؛ نظرتون رو راجع به این بررسی بهم بگید و فعلا🤙